همه چیز برایم کمی ترسناک شده است من هنوز نتوانسته ام گلیم نخ نمای خودم را از آب بکشم میترسم دیر شده باشد میترسم مجبور باشم تا ابد روی زمین یخ زده بخوابم بیش از حد فریاد برآورده ام که دستی شاید شناگر خوبی باشد بتواند گلیمم را از این آب رقت انگیز به من پس دهد اما کماکان سکوت است و دریا..
......برچسب : نویسنده : mri1379 بازدید : 30
نامه ای که دیروز نوشته بودم را پاره کرده ام شاید زیادی به خودم سخت گرفته ام شاید سایه ام را برعکس پوشیده ام فکر میکردم همه چیز باید کمال مطلق باشد هر روز خودم را میسابیدم تا گرد و خاک اضافه ای نباشد فکر میکردم از همه چیز این ساعت شکسته عقب مانده ام ؛واقعیت ها سیلی محکمی هستند برای نمره بیست گرفتن.
......برچسب : نویسنده : mri1379 بازدید : 35
من میخواهم همان دیوانه سگ باز لاغرمرده ای باشم که استخوان های شکمش ظربه دری از جایشان قلنج کرده اند و او غذای مرگ آلودش را با همان ولگردهای گوشه خیابان تقسیم میکند و شب ها را در چمدانم که دسته اش شکسته است بخوابم و وقتی صبح بیدار میشوم سر از دورها و دورتر ها در بیاورم آنجا که یاد تو را باد خاکستر کرده باشد..
......برچسب : نویسنده : mri1379 بازدید : 28
من سعی کردم همه آنها را به آغوش کشم خودم را با فروغ، با کلاسیک غرب با نیچه با کامو با مارکس و با همه دغدغه هایم گره زدم اما بازهم تهی و خالی ام کاش کسی در من فریاد ناتوانی را بیش بانگ میاورد...
کاش جهنمی بهتر از گم شدن واژه ها میافتم ..
برچسب : نویسنده : mri1379 بازدید : 73
فقط اونجا که مدیری میخونه: از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقب سر نگران تو بمان و دگران وای به حال دگران.. ......
برچسب : نویسنده : mri1379 بازدید : 35
برچسب : نویسنده : mri1379 بازدید : 102
برچسب : نویسنده : mri1379 بازدید : 132
برچسب : نویسنده : mri1379 بازدید : 143